امین، امانت‌دار وقت شما...1403-02-11
اشتراک گذاری:

شگفتی‎های عددی در قرآن – قسمت دوم

3 – عدم وجود مبنای روشن و نبود هماهنگی

یکی دیگر از نقدهایی که به طور جدی به کار جویندگان تناسبات عددی در قرآن وارد نموده‎اند، عدم وجود مبنای شفاف و یکنواخت در برقراری تناسبات است که نتیجه آن، سلیقه‎ای عمل نمودن و عدم پیروی از یک روش ثابت و منطقی است. *

در این راه، گاهی برابری تکرار دو کلمه شگفتی عددی دانسته می‎شود و گاهی چند برابر بودن یکی نسبت به دیگری. گاهی ارتباط بین دو واژه «ترادف» است و گاهی «تضاد» و گاهی اوقات نیز مخاطب از کشف اندک مناسبتی بین آن دو کلمه درمی‎ماند! گاهی عین لفظ مورد شمارش قرار می‎گیرد و گاهی به همراه مشتقات و گاهی نیز برخی از مشتقات! بعضی اوقات هم در کمال تعجب و بدون هیچ دلیل منطقی، مشتقات تنها در یک طرف معادله دخالت داده می‎شود. این‎ها جلوه‎هایی است از نبود مبنای روشن و یکنواخت در بسیاری از مصادیق بیان شده در این باب.

شاید بتوان گفت، مهم‎تر از همه موارد فوق، تعیین «رسم‎الخط» مبنا و شیوه شمارش است که تا جایی که نگارنده بررسی نموده، ظاهرا هیچ‎یک از شمارندگان به این‎دو اشاره ننموده است. این نکته به ویژه برای کسانی که علاوه بر کلمات به شمارش تعداد «حروف» نیز مبادرت نموده‎اند بسیار مهم است. چرا که در انواع رسم‎الخط‎های مختلف موجود در ممالک اسلامی مشاهده می‎کنیم که از لحاظ نوع نگارش با هم تفاوت دارد.

3-1- رسم‎الخط مبنا

شمارش تعداد آیات، کلمات و حروف قرآن کار جدیدی نیست. علمای قرآن از زمان پیامبر(ص) شناخت چنین مواردی را مورد توجه قرار داده، تالیفاتی در این باب ارائه نموده‎اند که می‎توان گفت مهم‎ترین و مشهورترین آن‎ها «البیان فی عدّ آی القرآن».*

مولف این کتاب معتقد است که آیات و عبارات قرآن به شش روش مختلف شمرده شده و در نتیجه، شمارگری آیات، کلمات و حروف هر سوره، بعضا به شش عدد متفاوت منتهی شده که هریک از آن‎ها را نیز به مکانی منسوب نموده‎اند: عدد مدنی یکم، عدد مدنی دوم، عدد مکی، عدد بصری، عدد شامی و عدد کوفی. *

برای نمونه سوره «توحید» بر اساس عدد مکی و شامی دارای 4 آیه و بر اساس باقی اعداد دارای 5 آیه است.* این اختلاف از آن‎جا ناشی می‎شود که برخی عبارت ﴿لَم یَلِد﴾ را یک آیه مجزا دانسته‎اند. همچنین عدد آیات سوره «بقره» بر مبنای شمارش مدنی اول و دوم و مکی و شامی 285 و بر مبنای عدد بصری 287 است. اما امروزه و در مصاحف موجود، سوره بقره 286 آیه دارد که این عدد بر مبنای شمارش کوفی است.*

با توجه به اختلاف در شمار آیات یک سوره، طبیعی است که به طریق اولی، اختلافاتی در تعداد کلمات و حروف نیز به چشم بخورد. البته «غانم قدوری» معتقد است که این اختلافات، ظاهری است و در اصل حقیقت ندارد و به مبانی مختلف شمارندگان و شیوه شمارش آن‎ها برمی‎گردد. هیچ‎کدام از شمارش‎کنندگان –اگرچه فقط عدد خود را صحیح بداند- مدعی نقیصه یا زیاده در قرآن نمی‎باشد، بلکه برخی از اختلافات به این دلیل است که گروهی به «رسم‎الخط» توجه نموده و گروهی «تلفظ» را در نظر گرفته‎اند. پس این اختلافات بازتاب متن قرآن نیست، متن «واحد» است اما مبانی و روش‎های شمارش «متفاوت».*

نکته مهم دیگر این که همان‎گونه که پیش از این نیز متذکر شدیم، مصاحفی که امروزه در جهان اسلام چاپ و منتشر می‎شود کاملا با هم منطبق نیست و در آن ها اختلافاتی از لحاظ شیوه نگارش مشاهده می‎شود. برای نمونه هم‎اکنون در جمهوری اسلامی ایران، مصاحفی با شیوه‎های نگارش عربی و فارسی چاپ و منتشر می‎شود که تفاوت‎هایی در شیوه ضبط کلمات در آن‎ها قابل مشاهده است. *

با این تفاصیل، طبیعی است که برای کار عظیمی چون شمارش حروف مقطعه در چندین سوره -که برخی از قائلان به اعجاز عددی بدان همت گماشته‎اند- یکی از مبانی اصلی و مهم، انتخاب و معرفی رسم‎الخط مبناست و البته دلیلی برای ترجیح هیچ‎کدام از مصاحف بر دیگری وجود ندارد.

به همین جهت وقتی مولف «آیت کبری» در مسیر پرمشقت خود به سراغ شمارش حرف «الف» می‎رود با حسرت و اندوه بیان می‎دارد: «الف، تنها حرفی است که دچار دگرگونی و حذف و تبدیل بی‎رویه‎ای شده است. لذا انجام یک محاسبه دقیق و قابل اعتماد امکان‎پذیر نیست. مدتی طولانی همچنان با تاسفی عمیق از این خطای نگارش و سهل‎انگاری گذشتگان سپری شد. تا این‎که یک روز طرح تازه‎ای درباره این فواتح، به نظرم رسید … .» *

همچنین «رشاد خلیفه» بر اساس نظریه خود در باب حروف نورانی، مجموع تعداد ورود حرف مقطعه «ص» را در تمام سوره‎هایی که این حرف در فواتح آن‎ها موجود است (سوره اعراف: المص، سوره مریم: کهیعص و سوره ص: ص) مضرب 19 دانسته و آن را 152مورد (152 = 19 × 8) شمارش نموده است.* اما ما هرچه با دقّت تمام شمارش نمودیم، به عددی جز 153 دست نیافتیم! تا این‎که سرانجام پس از دقت و موشکافی بسیار، معلوم گشت که ایشان به راحتی آیه 69 سوره اعراف را این‎گونه ثبت نموده و خود را از شرّ یک «ص» اضافی رهانیده است:*

﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلىَ‏ رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ  وَ اذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زَادَكُمْ فىِ الْخَلْقِ بَسْطَةً  فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُم تُفْلِحُون‏﴾ (اعراف: 69)

همان‎گونه که مشاهده می‎شود، ایشان کلمه «بَسطَه» را با «س» در نظر گرفته و این در حالی است که در اکثر مصاحف موجود (یا لااقل در تعدادی از آن‎ها) این کلمه به صورت «بَصطَه» ضبط شده است.

3-2- شیوه شمارش

پیش از این و در بیان اشکالات شمارشی موجود در کار برخی از قائلان به اعجاز عددی، گفتیم که بخشی از این اشکالات به شیوه و مبنای شمارش کلمات وابسته است. مثلا «رشاد خلیفه» تعداد کلمات موجود در 5 آیه ابتدایی سوره علق را 19 کلمه شمارش نموده است.* این ادعا در نظر اول بسیار عجیب به نظر می‎رسد و وقتی خواننده تصمیم به آزمون و بررسی صحت این ادعا می‎نماید به هیچ طریق معقولی به عدد 19 نمی‎رسد.

اما وقتی به روش کار خود جناب «رشاد» مراجعه می‎کنیم می‎بینیم که او کلمات متصل مانند «بِالقَلَمِ»، «بِاسمِ» و «ربِّکَ» را یک کلمه به حساب آورده و عجیب‎تر این‎که حرف «وَ» -که به کلمه بعد از خود نمی‎‎چسبد- را نیز شمارش ننموده و مثلا «وَ ربُّکَ» را یک واژه به شمار آورده است.* ضمن این که در این‎گونه موارد، ایشان به خلاف شیوه شمارش خود در نظریه حروف مقطعه عمل نموده و «بسمله» را به حساب نیاورده است.*

به عقیده ما وقتی سخن از شمارش کلمات به میان آمد، باید بر اساس قواعد علم «صرف» عمل نموده، هر «اسم»، «فعل» یا «حرف» را یک کلمه جداگانه بشماریم. با این حساب تعداد کلمات آیات آغازین نزول، خیلی بیشتر از 19 خواهد بود! *

نیز در مورد شمارش حروف، با توجه به تفاوت شیوه‎های ضبط و رسم کلمات در مصاحف، لازم است شیوه شمارش مشخص گردد که آیا بر مبنای تلفظ است یا نگارش. ضمن این که با توجه به توقیفی نبودن رسم الخط،* لازم است –همان‎طور که قبلا گفتیم- مصحف مبنای شمارش نیز تعیین گردد. برای نمونه کلمه «صالحات» در بعضی از مصاحف به صورت «صلحت» و در بعضی «صالحت» رسم گردیده،* اکنون اگر شمارش بر مبنای تلفظ نباشد، تعداد «الف» وابسته به نوع مصحف خواهد بود و تغییر رسم‎الخط مبنا، شمارش تعداد «الف» را نیز تحت‎الشعاع قرار خواهد داد.

3-3- موضوعیت مشتقات

مرحوم یزدانی در مورد شیوه کار برخی از قائلان به اعجاز عددی، معتقد است که در مواردي که آمار به حد نصاب نمی‎رسد، به دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته، می‎کوشند با اضافه کردن مشتقات، نصاب لازم را تهیه کنند و این سؤال بی جواب می‎ماند که چرا در بعضی موارد باید مشتقات را به حساب آوریم و دربعضی موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده کنیم؟!

از جمله زمانی که «عبدالرزاق نوفل» در پی یافتن تناسب عددی بین دو واژه «صالحات» و «سیّئات» است دومی را با تمام مشتقّات و اولی را با برخی از مشتقات شمارش می‎کند.* اما جالب این‎جاست که در جای دیگر کتابش لفظ «صالحات» را با «تلاوت» مقایسه نموده و این بار «تلاوت» را با تمام مشتقاتش احصا نموده و «صالحات» را تنها به همین یک صورت و بدون احتساب مشتقّات.*

در مجموع معلوم نیست شمارش مشتقات چه موضوعیتی دارد. وقتی قرار است برابری تکثر دو واژه ما را به نتیجه‎ای برساند، دیگر چه معنا دارد غیر از آن را وارد شمارش کنیم؟ «رِجز = عذاب و بلا» چه سنخیتی با «رُجز = پلیدی» دارد که باید تعداد آن ها را با هم جمع کرد؟* این سخنی است که خود «نوفل» تلویحا پذیرفته و خیلی جاها مشتقاتی را که به زعم او تناسب معنایی با واژه اصلی ندارد کنار می‎گذارد.*

امروزه نرم‎افزارهای قرآنی در دسترس محققین قرار گرفته که تعداد تکرار هر کلمه و هر ریشه در قرآن کریم را ارائه می‎کند. با کمک همین نرم‎افزارها به آسانی می‎توان کلماتی را که تکرار آن‎ها با هم برابر است کشف نمود. مثلا تعداد تکرار لفظ «فرعون» در قرآن، برابر است با تمامی مشتقات لفظ «ضرر». خوب این نکته چه نتیجه‎ای به دست می‎دهد و چه حکمتی بر آن مترتب است؟ آیا فرعون ضرر می‎زند؟ یا ضرر کرده است؟ یا این‎که این برابری صرفا یک تصادف است؟ آیا خداوند اراده فرموده که تنها برخی از تساوی‎ها دارای حکمت و بسیاری از آن‎ها تصادفی و بدون حکمت باشد؟ وقتی تساوی «دنیا» با «آخرت» معنا و مفهومی دارد، چرا تساوی «فرعون» با «ضرر» نداشته باشد؟

اگر کسی بگوید: «بله، حتما این نیز حکمتی دارد که همان «ضرر کردن» یا «ضرر رساندن» فرعون است» می‎گوییم حال برو و تمام مشتقات «ض،ر،ر» را که در قرآن آمده بررسی کن، تا ببینی که بیشتر آن‎ها اصلا معنای «ضرر دیدن» یا «ضرر رساندن» ندارد! مثلا واژه «اُضطُرَّ» در آیه زیر به معنای «ناچاری» آمده است:

﴿إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ …﴾ (بقره: 173) خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوك و آن‎چه را نام غيرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام كرده است. (ولى) آن كس كه مجبور شود، در صورتى كه ستم‎گر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نيست … .

یا واژه «أَضْطَرُّهُ» که در ترجمه‎ها به معنای «کشاندن» به سمت آتش آمده است:

﴿… قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ (بقره: 126) گفت: اما به آنها كه كافر شدند، بهره كمى خواهيم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش مى‏كشانيم؛ و چه بد سرانجامى دارند. (126)

و این است نتیجه ادخال مشتقات در شمارش‎ها، بدون رعایت یک مبنای صحیح و یکنواخت و مانند این مثال، بسیار است.

3-4- موضوعیت برابری و چندبرابری

ما نیز همانند بسیاری از منتقدین و محققین در زمینه نظریه اعجاز عددی، سرانجام متوجه موضوعیت انتخاب عدد 19 و دیگر اعدادی چون 7 و 10 و … در تناسبات عددی و تفاوت آن‎ها با سایر اعداد نشدیم و این سوال هم‎چنان باقی است که چرا برخی گمان کرده‎اند بسیاری از تناسبات قرآن باید بر مبنای یک عدد خاص، شکل گرفته باشد؟ حتی اگر چنین تصوری را درست و انتخاب عدد 19 یا 7 را نتیجه یک استقراء (ناقص) بدانیم، باز این اشکال بر مدعیان وارد است که چرا توجیه قابل قبولی در تقدّس بخشی و مرکزیت دادن به عدد 19 ارائه ننموده‎اند؟

البته در مورد عدد 19 برخی –از جمله رشاد خلیفه و سیدمحمدفاطمی- با ارائه تفسیری ناصواب و دور از واقعیت از آیه ﴿عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ﴾ (مدثر: 30) آن را رهنمونی الهی بر تقدس عدد 19 دانسته‎اند.* برخی نیز گفته‎اند چون عدد 19 در حساب جمّل معادل واژه «واحد» است نسبت به سایر اعداد و ارقام تقدس ویژه‎ای دارد.* اما ما این سخن را با دلایل خود رد می‎کنیم:

الف) هرچند در حساب جمّل هر عبارت دقیقا معادل یک عدد است، اما عکس این مطلب صحیح نیست. پس اگرچه به حساب ابجد، معادل کلمه «واحد» عدد 19 است، اما نمی‎توان گفت معادل ابجدی عدد 19 فقط و فقط کلمه «واحد» است، بلکه می‎توان کلمات دیگری را نیز یافت که در حساب ابجدی برابر با 19 باشد. برای مثال کلمه «هدی» (بخوانید: هَدَی، هُدِیَ، هُدَی، هَدْیْ، …) و کلمه «طَوْد» (به معنای استقرار و ثبات و نیز به معنای کوه بزرگ*) دارای این ویژگی هستند.

ب) حساب ابجد از طریق عبریون و یهودیان به اعراب سرایت یافت و سپس مورد استفاده ساحران و کاهنان قرار گرفت و توسط بعضی از مسلمانان نیز به‎کارگیری شد. به علاوه، این یک حساب عقلی و منطقی نیست بلکه یک نوع روش اختراعی و قراردادی است و اصلی در دین ندارد. هم‎چنین مشخص نیست که چه کسانی برای نخستین بار حروف را به این صورت «ا – ب – ج – د – …» مرتب نموده‎اند و این نحوه چینش چه سرّی دارد و چه فایده‎ای در آن نهفته است؟*

حال با همه این اما و اگرها، بر فرض که بپذیریم 19 عدد خاصی است و –آن‎طور که مدعیان گفته‎اند- برابری بسیاری از تناسبات با این عدد، نشانه وقوع معجزه باشد. اما 38 و 57 و دیگر مضارب، چه ارتباطی با 19 دارد؟ و اصولا در این رابطه، بخش‎پذیری بر 19 چه مفهومی دارد؟ و آن‎وقت، مضرب دوم و سوم و … چه فرقی با هم دارد؟ گیریم که برابر بودن برخی از شمارش‎ها با عدد 19 بیان‎گر نوعی تقدس یا اهمیت ویژه برای این عدد باشد. اما مضرب 19 بودن چه خاصیتی دارد و چه چیزی را بیان می‎کند؟ آیا مضرب 19 بودن یعنی برابر با 19 بودن؟ در این صورت بین مضرب دوم (38) و سوم (57) و سایر مضارب این عدد چه تفاوتی است؟

به نظر ما دخالت دادن مضارب 19، بیشتر به نوعی مغالطه شباهت دارد که دست مدعی را برای بیان مصادیق و ایجاد تنوع در نمونه‎ها، بیشتر باز می‎گذارد. اما اگر پیروان نظریه اعجاز عددی، مقصود ویژه و روشنی از دخالت دادن مضارب 19 در تناسبات و معادل دانستن آن با خود عدد داشته‎اند، لازم بود چنین مساله‎ای را به صورت روشن و شفاف بیان کنند. در غیر این صورت منطقی به نظر نمی‎رسد که بتوان در مجموعه‎ای از  محاسبات و تناسبات، اعداد 19 و 38 و 57 و … را دارای یک منزلت دانست.

3-5- بی‎ربط و بی نتیجه بودن برخی از تناسبات

اگر کسی ادعا نماید که در قرآن «دنیا» و «آخرت» به یک میزان تکرار شده* و از این نکته نتیجه بگیرد که «لازم است انسان به دنیا و آخرت به یک اندازه اهتمام ورزد» این یک بیان ذوقی و نه یک استدلال عقلی است و البته که چنین تناسبی انسان را به تامل و اندیشه وامی‎دارد و خالی از شگفتی نیست.

اما اگر کسی ادعا نماید که چون در قرآن، مشتقات «سرعت» و «اسراف» به یک اندازه تکرار شده* پس باید به سرعت اسراف کرد یا این که اسراف‎کننده با «سریع‎العقاب» طرف خواهد بود،* یا این که سرعت، نوعی اسراف است، بیشتر مخاطب را به خنده واداشته تا تامل و شگفتی! البته کسی چنین نتایجی از برابری این دو کلمه نگرفته اما صرف بیان چنین تناسب عددی نیز خالی از وجه و بدون فایده به نظر می‎رسد.

اصولا در برخی منابع، فقط به بیان تناسبات پرداخته شده و ظاهرا صرف فراوانی چنین تناسباتی نشانه شگفتی و اعجاز دانسته شده است. اما واضح است که کشف چنین تناسباتی را تنها در صورتی می‎توان شگفت‎انگیز دانست که تناسب معنوی و ارتباط مفهومی قابل قبول و یکنواختی بین دو طرف معادله برقرار باشد. نه این که هر جفت از کلمات را که خواستیم با هم مقایسه کنیم. امروزه می‎توان به وسیله نرم‎افزار، جدولی از بسامد کل واژه‎های قرآن تهیه و برابری آن‎ها را با هم مقایسه نمود. ما پیش از این، نمونه چنین تناسب نامربوطی را در مورد «فرعون» و «ضرر» بیان نموده‎ایم.

3-6- مبناهای سلیقه‎ای (و من‎درآوردی)

صاحب کتاب «آیت کبری» یکی از نویسندگان ایرانی است که پا در مسیر «رشاد خلیفه» نهاده و تحقیقات او در زمینه حروف مقطعه بر مبنای عدد 19 را به گونه‎ای دیگر ادامه داده و گویا به اعتقاد خود، برخی از اشکالات آن را رفع نموده است.

«سیدمحمد فاطمی» معتقد است با توجه به این که در زمان نزول وحی، کمترین اثري از نقطه گذاري وجود نداشت و قرآن تا یکی دو قرن بدون نقطه و اعجام نوشته می‎شد، از این رو در فواتحی مانند «حم» و «یس» و «طس» و نظائر آن‎ها نباید مثلا شکل «ح» را فقط مخصوص لفظ «حا» دانست، بلکه دلالت آن بر دو حرف «ج» و «خ» هم مسلم و آشکار است و این قاعده درباره تمام حروف مهمله فواتح که حالت معجم نیز براي آن‎ها متصور می‎باشد صادق است.* از این رو به شمارش مجموع حالات نقطه‎دار و بی‎نقطه اقدام نموده است.

اما با این که در کتابت و نگارش قرآن در آن زمان حروف نقطه دار مثل حروف بی‎نقطه نوشته می‎شد، مسلما این نقیصه محدود به کتابت بود و به قرائت و تلفظ سرایت نمی‎کرد. زیرا اگر در قرائت هم مثلا «ح» و «ج» یا «س» و «ش» یکی بودند در آن صورت الفبا و ساختار زبان قرآن به کلی با آنچه ما از عربی می‎شناسیم فرق می کرد. پس آن‎چه مهم است قرائت است و در عصر نزول وحی مسلما «حا» و «خا» و «جیم» در تلفظ فرق داشته‎اند و اصلا منطقی نیست که به جهت وجود نقیصه در کتابت، «حم» را چهار حرف به حساب آوریم (ح، ج، خ، م).*

با همین استدلال، «عباس یزدانی» معتقد است که تمام کتاب «آیت کبری» بر اساس یک مبناي باطل است و با ابطال مبنای ادعا، نیازي نیست تا به ابطال تطبیقات این تئوري همت گماریم. هرچند ایشان نیز مثل دیگر هم‎فکرانش، در موارد زیادي گردش به چپ و تغییر تاکتیک داشته‎اند و خود را به آب و آتش زده‎اند تا به مضارب 19 برسند! *

مثلا ایشان در محاسبه «الم» و «الر» وقتی به نتیجه مطلوب نمی‎رسد این شکست را به گردن تغییر رسم‎الخط «الف» می‎اندازد* و معتقد است که «الف» تنها حرفی است که دچار دگرگونی و حذف و تبدیل بی‎رویه شده است، لذا انجام یک محاسبه دقیق و قابل اعتماد امکان پذیر نیست.*

همچنین در محاسبات مربوط به «کهیعص» ایشان می‎نویسد: «از سه حرف «بـ» و «نـ» و «ثـ»  که در فاتحه سوره «مریم» و «یس» به دلیل هم‎شکلی و شباهت می‎توان هم‎ردیف با «یـ» در نظرگرفت، «بـ» و «ثـ» از لحاظ تحریر همواره یکسان بوده و فرقشان فقط درنقطه گذاري است. ولی «نـ» فرق بارزي با آن‎دو دارد.» *

سپس بر همین مبنا «نـ» را موقتا کنار گذاشته، اقدام به شمارش «بـ» و «ثـ» می‎کند. حال آن‎که ایشان در بررسی فواتح سوره‎های «مریم» و «طه» -که به ترتیب عبارت از «کهیعص» و «طه» می‎باشند- برای احصای موارد حرف «هـ»، علاوه بر خود این حرف، «تاء گرد» را نیز در نظر می‎گیرد و حتی جالب این‎جاست که حرف «تـ» را نیز در کلماتی مانند «رَحْمَتِ»، «سیرَتَها»، «بِوالِدَتی»، «ءَایَتُکَ» و «بِطَریقَتِکُم» شمارش می‎کند و به مقدار «هـ» می‎افزاید! *

عباس یزدانی در این رابطه می نویسد: «همان‎طور که ملاحظه می کنید، ایشان تغییر تاکتیک می‎دهد تا به رقم مورد نظر برسد. باید از ایشان بپرسیم چرا «نـ» را فقط در شمارش حروف مقطعه سوره «مریم» از دور خارج، ولی در جاهاي دیگر، مثل سوره «یس»، منظور کردید؟»*

چنین مبناهای بی‎اساس و سلیقه‎ای در کار دیگران نیز یافت می‎شود. از جمله جایی که «نوفل» در پی یافتن تناسب عددی بین «کافرون» و «نار»، شروع به شمارش مشتقات «حریق» می‎نماید. اما مشخص نیست میان عبارت «حرّقوه» در آیات ﴿قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ﴾ (انبیاء: 68) و ﴿فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ …﴾ (عنکبوت: 24) که اشاره به در آتش افکنده شدن ابراهیم(ع) دارد، با آتشی که قرار است کافران را در قیامت بسوزاند، چه ارتباطی است. نیز معلوم نیست چرا او «حریق» را محاسبه نموده اما از شمارش «سعیر» که در آیات 10 و 55 سوره نساء، 97 اسراء، 64 احزاب و … به معنای «شعله فروزان ‎آتش» آمده، صرف‎نظر کرده است.

در همین زمینه، مورد مهم دیگری نیز وجود دارد که نباید از قلم بیفتد. اگر قرار است تمام این محاسبات و شمارش‎ها در نهایت به اثبات «الهی بودن» قرآن منتهی شود، لازم است مبانی شمارش، از جنس «توقیفیات» باشد* و نه مواردی مانند «ترتیب سوره‎ها» یا «تعداد آیات» سور، که غیرتوقیفی است یا توقیفی و اجتهادی بودن آن محل بحث است.

بنابراین بزرگوارانی که از جمع و تفریق اعداد منتسب به شماره آیات و سوره‎ها به تناسباتی دست یافته‎اند،* می‎بایست پیش از اقدام به کشف چنین تناسباتی، عقلا یا نقلا «توقیفی» بودن ترتیب آیات و سور را اثبات نمایند.

4 – طبقه‎بندی و جایگاه

اساس نظریه اعجاز عددی عبارت است از شمارش تعداد کلمات و حروف قرآن. بنابراین از آن‎جا که تمامی محاسبات و تناسبات آن، در ارتباط مستقیم با الفاظ قرآن است، ما نیز این نظریه را در زمره «وجوه لفظی (متنی) اعجاز» بررسیده‎ایم.

اما برخی از منابع به این نکته توجه نکرده، نظریه اعجاز عددی را ذیل مباحثی نامربوط طبقه‎بندی نموده‎اند. از جمله برخی از نگارندگان، آن را در مبحث اعجاز علمی قرآن مطرح نموده‎اند؛* شاید به این گمان که چون صحبت از محاسبه و شمارش و تناسبات عددی است و حساب و عدد نیز بخشی از علم ریاضی به شمار می‎رود پس باید آن را گونه‎ای از اعجاز علمی دانست!

اینان غافل بوده‎اند که اولا منظور از اعجاز علمی قرآن، اعجاز قرآن از لحاظ علوم تجربی است، حال آن که علم ریاضی از علوم عقلی محسوب می‎گردد و نمی‎توان بیان مطالب عقلی در قرآن را معجزه حساب کرد و ثانیا اعجاز علمی نوعی رازگویی علمی است؛ یعنی بیان نکاتی از علوم تجربی که بر مردم روزگار نزول آشکار نبوده است، حال آن که در تناسبات عددی چنین چیزی وجود ندارد.

حتی در یکی از کتاب‎ها در بخش «تناسب و تالیف مفردات و عبارات قرآن» به طرح و بررسی نظریه اعجاز عددی پرداخته شده است. ما این مطلب را در بخش «اعجاز بیانی» مورد بررسی قرار داده‎ایم اما در این‎جا نیز ذکر خلاصه همان مطلب را خالی از فایده نمی‎دانیم.

استاد «معرفت» در کتاب «التمهید» پس از بررسی تناسب افتتاح و اختتام سور، به مبحث حروف مقطعه* و آراء متنوع پیرامون آن* می‎رسد و سپس تناسب عددی حروف مقطعه با محتوای سوره* بررسی می‎شود و از این‎جاست که مولف محترم به موضوع «اعجاز عددی»* منتقل می‎شود.

شاید این انتقال به ظاهر بی‎ربط و پرداختن به موضوع «اعجاز عددی» زیر عنوان «تناسب آیات و سوره‎ها» به این دلیل باشد که استاد، آن را نیز نوعی «مناسبت» می‎داند. اما باید توجه نمود که این نوع تناسب از سنخ تناسبات پیشین مورد بحث نبوده، بلکه از نظر حساب و عدد و تعداد است و لکن موضوع گفتار، پیرامون تناسبات معنایی و مفهومی.

به هر حال بهتر است همان‎گونه که بیشتر نگارندگان عمل نموده‎اند مباحث مربوط به نظریه اعجاز عددی، در بابی مستقل مطرح شده، به دلایلی که عرضه داشتیم از قرار دادن آن ذیل سایر وجوه اعجاز، پرهیز گردد.

نتیجه‎گیری

قائلان به اعجاز عددی در آثار خود به مصادیق بسیاری در زمینه وجود تناسبات عددی در قرآن اشاره نموده‎اند. کتمان نمی‎کنیم که برخی از این تناسبات و مصادیق، واقعا شگفت انگیز است و گویا به وجود یک نظم عظیم عددی در قرآن اشاره دارد. اما در وادی محاسبه و آزمون و امتحان، خیلی وقت‎ها تناسبات مورد ادّعا جور در نمی‎آید و همان‎گونه که بررسی نمودیم اشکالات عدیده‎ای به مصادیق مورد ادعای قائلان اعجاز عددی وارد است. این اشکالات و ایرادات، بعضا به اصل ادعا و نظریه مربوط است و آن را باطل می‎کند و بعضی اوقات نیز اگرچه یک ادعا را از اساس باطل نمی‎کند، اما عمومیّت آن را خدشه‎دار کرده، آن را از کلّیّت ساقط می‎کند.

برای نمونه می‎توانیم به نظریه مضرب 19 رشاد خلیفه اشاره کنیم که در موارد بسیاری مانند «تعداد کلمات اولین آیات و آخرین سوره نازل شده» و «تکرار مفردات بسمله در کل قرآن» نقض شده و از کلّیّت افتاده است. یا می‎توان به نظریه برتری تکثّر حروف نورانی در سوره‎هایی که با آن حروف آغاز شده‎اند اشاره نمود که این نظریه نیز کلّیت نداشته و همان‎گونه که بررسی نمودیم، مدعیان با کمک محاسبات متکلّفانه و تبصره‎های فراوان، سعی در اثبات آن نموده‎اند.

در مجموع می‎توان گفت برخی از تناسبات عددی در قرآن وجود دارد، اما مدعیان اعجاز عددی، در جمع بین آن‎ها و ارائه یک نظریه کلی ناموفق بوده‎اند. البته شواهد برای ردّ قطعی نظریه اعجاز عددی به طور کامل فراهم نیست و می‎توان گفت که احتمال وجود یک نظم عددی کلان در قرآن متصور است به گونه‎ای که این تناسبات و مصادیقی که تا کنون کشف و بیان شده، بخشی از یک نظام وسیع عددی در قرآن است. این نظریه نهایی ما در باب نظریه «اعجاز عددی» است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *