امین، امانت‌دار وقت شما...1403-09-03
اشتراک گذاری:

حوادث کوفه قبل عاشورا 3

نامه حضرت مسلم بن عقیل به حضرت امام حسین (علیه السّلام) بیست و هفت شب پیش از آنکه شهید شود – چگونگی اطلاع یافتن ابن زیاد از پناهگاه مسلم – آن مرد وارد مسجد بزرگ کوفه شد و نمیدانست کار را چگونه شروع کند. در همان حال متوجه مردى شد که در یکى از گوشه‏ هاى مسجد پیوسته نماز می‏گزارد و با خود گفت:« شیعیان بسیار نماز میگزارند و خیال میکنم این از آنان است.»

کتاب مسلم بن عقیل إلى الإمام الحسین (علیه السّلام‏)
کان مسلم کتب إلیه قبل أن یقتل بسبع و عشرین لیلة و کتب‏ إلیه أهل الکوفة: أنّ لک هذا مأة ألف سیف و لا تتأخّر.

نامه حضرت مسلم بن عقیل به حضرت امام حسین (علیه السّلام)

مسلم بن عقیل بیست و هفت شب پیش از آنکه شهید شود، نامه به آن حضرت (علیه السّلام) نوشته بود و مردم کوفه نیز نوشته بودند که در این‏جا صد هزار شمشیر براى یارى تو آماده است. درنگ مکن.

موسوعة الامام الحسین(علیه‏السلام) ، جلد اول، ص556
بحارالانوار، جلد 44، صفحه 370
الارشاد مفید، جلد دوم، صفحه 72
المقرم مقتل الحسین، صفحه 168

کیف عرف ابن زیاد بمکان مسلم علیه السّلام
و خفی على عبید اللّه بن زیاد موضع مسلم بن عقیل، فقال لمولى له من أهل الشّام یسمّى: معقلا، و ناوله ثلاثة آلاف درهم فی کیس، و قال: خذ هذا المال، و انطلق، فالتمس مسلم بن عقیل، و تأتّ له بغایة التّأنّی. فانطلق الرّجل حتّى دخل المسجد الأعظم، و جعل لا یدری کیف یتأتّى الأمر ثمّ إنّه نظر إلى رجل یکثر الصّلاة إلى ساریة من سواری المسجد، فقال فی نفسه: إنّ هؤلاء الشّیعة یکثرون الصّلاة، و أحسب هذا منهم. فجلس للرّجل حتّى إذا انفتل من صلاته، قام، فدنا منه و جلس، فقال: جعلت فداک، إنّی رجل من أهل الشّام مولى لذی الکلاع، و قد أنعم اللّه علیّ بحبّ أهل بیت رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم، و حبّ من أحبّهم، و معی هذه الثّلاثة الآلاف درهم أحبّ إیصالها إلى رجل منهم، بلغنی أنّه قدم هذا المصر داعیة للحسین بن علیّ علیه السّلام، فهل تدلّنی علیه لأوصل هذا المال إلیه لیستعین به على بعض أموره، أو یضعه حیث یحبّ‏ من شیعته.
فقال له الرّجل و کیف قصدتنی بالسّؤال عن ذلک دون غیری ممّن هو فی هذا المسجد؟ قال: لأنّی رأیت علیک سیم‏ الخیر، فرجوت أن تکون ممّن یتولّى أهل بیت رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم. قال له الرّجل: ویحک قد وقعت علیّ بعینک، أنا رجل من إخوانک، و اسمی مسلم بن عوسجة، و قد سررت بک، و ساءنی ما کان من حسی قلبک [؟]
فإنّی رجل من شیعة أهل هذا البیت خوفا من هذا الطّاغیة ابن زیاد، فأعطنی ذمّة اللّه و عهده أن تکتم هذا الأمر من جمیع النّاس. فأعطاه من ذلک ما أراد. فقال له مسلم بن عوسجة: انصرف یومک هذا، فإذا کان غدا، فأتنی فی منزلی حتّى أنطلق معک إلى صاحبنا -یعنی مسلم بن عقیل- فأوصلک إلیه. فمضى الشّامیّ، فبات لیلته، فلمّا أصبح غدا إلى مسلم بن عوسجة فی منزله، فانطلق به حتّى أدخله إلى مسلم بن عقیل، فأخبره بأمره، و دفع إلیه الشّامیّ ذلک المال، و بایعه، و کان الشّامیّ یغدو إلى مسلم بن عقیل، فلا یحجب عنه، فیکون نهاره کلّه عنده، فیتعرّف جمیع أخبارهم، فإذا أمسى و أظلم علیه اللّیل، دخل على عبید اللّه بن زیاد، فأخبره بجمیع قصصهم، و ما قالوا، و فعلوا، فی ذلک، و أعلمه نزول مسلم فی دار هانئ بن عروة.

چگونگی اطلاع یافتن ابن زیاد از پناهگاه مسلم

پناهگاه مسلم بن عقیل بر ابن زیاد پوشیده بود. به یکى از بردگان شامى خود که نامش معقل بود، کیسه‏ اى حاوى سه هزار درهم داد و گفت:« این پول را بگیر و در جستجوى مسلم باش و با کمال مدارا راهى به سوى او پیدا کن.»
آن مرد وارد مسجد بزرگ کوفه شد و نمیدانست کار را چگونه شروع کند. در همان حال متوجه مردى شد که در یکى از گوشه‏ هاى مسجد پیوسته نماز می‏گزارد و با خود گفت:« شیعیان بسیار نماز میگزارند و خیال میکنم این از آنان است.»
همانجا نشست و چون آن مرد نمازش را تمام کرد، پیش او رفت و نشست و چنین گفت:« فدایت گردم. من مردى شامى و از وابستگان ذو الکلاع هستم و خداوند متعال به من نعمت دوستى خاندان رسول خدا (صلّى اللّه علیه و اله و سلّم) و دوستى دوستان ایشان را ارزانى داشته و این سه هزار درهم همراه من است و دوست دارم آن را به مردى از ایشان برسانم که وارد این شهر شده است و مردم را به حسین (علیه السّلام) دعوت می کند. آیا مى‏توانى مرا پیش او راهنمایى کنى که این مال را به او بپردازم؟ تا آن را براى کارهاى خود مصرف کند و به هریک از شیعیان که میخواهد، پرداخت کند.»

آن مرد به او گفت:« چگونه از میان این‏همه مردم که در مسجدند، از من این سؤال را مى ‏کنى؟»
گفت:« براى اینکه چهره تو را نیکو یافتم و امیدوار شدم که تو از کسانى باشى که دوستدار خاندان پیامبرند.»
آن مرد گفت:« درست پنداشته‏اى و من مردى از برادران تو هستم و نام من مسلم بن عوسجه است و از دیدار تو خشنود شدم. در عین حال از اینکه توانستى مرا بشناسى، ناراحت شدم که من مردى از شیعیانم و از ابن زیاد ستمگر بیمناکم. بنابراین، عهد و پیمان خدا را بر عهده بگیر که این موضوع را از همه مردم پوشیده دارى.»
او سوگند خورد و مسلم بن عوسجه به او گفت:« امروز برگرد و فردا صبح به خانه‏ام بیا تا همراه تو نزد مسلم بن عقیل برویم و تو را پیش او برسانم.»
مرد شامى رفت و آن شب را به روز آورد و صبح زود به خانه مسلم بن عوسجه رفت و او مرد شامى را به خانه مسلم بن عقیل برد و موضوع را به اطلاع او رساند و مرد شامى آن مال را به او پرداخت و با مسلم بن عقیل بیعت کرد.
مرد شامى صبح زود به خانه مسلم مى‏رفت و کسى هم مانع او نمى‏ شد و تمام روز را در خانه مسلم و پیش او مى ‏گذراند و تمام اخبار را به دست مى ‏آورد و چون شب فرا مى ‏رسید، در تاریکى به خانه ابن زیاد مى‏ رفت و تمام اخبار و کارها و گفته‏هاى ایشان را به اطلاع او مى ‏رساند و به ابن زیاد اطلاع داد که مسلم در خانه هانى بن عروة منزل کرده است.

موسوعة الامام الحسین(علیه‏السلام) ، جلد اول، صفحه 582-584
الأخبار الطّوال، الدّینوری، 236- 237
ترجمه اخبار الطّوال، دامغانى، صفحه 283- 284

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *