کاظم قلم چی (زاده ۱۳۳۴ در تهران) بنیانگذار کانون فرهنگی آموزش (قلمچی) میباشد. وی دانشآموخته مهندسی معدن از دانشگاه تهران است.
زندگی
او در سال ۱۳۳۴ در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. او یک برادر دارد و مادر او معلم بودهاست که نقش زیادی در زندگی وی داشتهاست. او به علت شرایط نامناسب اقتصادی خانواده از کلاس چهارم ابتدایی مجبور به کار کردن بودهاست. در سال ۱۳۵۲ در رشته مهندسی معدن در دانشگاه تهران پذیرفته میشود. در سال ۱۳۷۰ کانون فرهنگی آموزش را تاسیس کرده و در سال ۱۳۷۲ ایده برگزاری آزمونهای منظم را عملی کرد.
کودکی و دوران مدرسه کاظم قلم چی
کودکی های کاظم قلم چی روی خط فقر و سختی گذشت اما شروع تمام موفقیت هایش به تلاشهای مادر وابسته بود؛ مادری که تا ششم دبستان درس خوانده بود، برای پنجم ابتدایی ها تدریس میکرد و ماهی ۱۰۰ تومان هم حقوق میگرفت و ادامه تحصیل هم میداد. روزگار سختی را میگذراندند. حقوق کم بود و خرج زیاد.
مادری که شش سال دبیرستان را در سه سال خواند. هر دو سال را در یک سال می خواند و در همه دوره های تحصیلش در تهران شاگرد اول بود. در فوق دیپلم تربیت معلم شرکت کرد، در آنجا شاگرد اول شد. در کنکور شرکت کرد و در رشته ادبیات دانشگاه تهران برای مقطع لیسانس پذیرفته شد. و بعد در مقطع فوق لیسانس در رشته علوم اجتماعی در همان دانشگاه تهران قبول شد. همزمان هم درس می خواند و درس می داد و هم سرپرستی خانواده را داشت. وقتی کاظم در سال 1352 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد، مادرش هم همزمان دانشجو بود و البته می خواست برای دکتری بخواند که سرطان گرفت و در سن 43 سالگی فوت کرد.
او مجبور بود برای کمک به مادر و برادرش تابستانها کار کند و برای دبیرستان هم سراغ مدارس شبانه برود. خودش در معدود مصاحبههایی که با مجلههایی مثل کار آفرینان و خانواده سبز انجام داده، میگوید: «از دوران دبستان تابستان که شروع میشد میرفتم سر کار. حقوقم کم بود اما بالاخره به یک دردی میخورد. سه سال آخر دبیرستان بود که دیگر کار کردن تابستانها به تنهایی کفافمان را نمیداد. همین شد که روزها کار میکردم و شبها درس میخواندم
کنکور
با هر مشقت درس تمام میشود. یا باید سراغ کار برود و یک حقوق بخور و نمیر در انتهای برج راضیاش کند یا با مدرک شاگرد اولی بچه های متفرقه عزمش را جزم کند و برود توی دل کنکور.
میخواست قید دانشگاه رفتن را بزند و برود دنبال زندگی. چون اصلا فکرش را هم نمیکرد در دانشگاه تهران قبول شود. چون در آن زمان دانشکده فنی در صدر بود ، پایین ترین رشته ای که میشد در دانشگاه تهران قبول شد، یعنی مهندسی معدن را انتخاب کرد و در کمال ناباوری اول شد.
اولین تدریس زندگی اش در ده سالگی انجام شد. سعید شبقره، استاد معارف و یکی از همراهان دائمی کانون فرهنگی آموزش میگوید: «از ابتدا بهشدت به تدریس علاقه داشت. آن طور که من از تعریف هایش شنیده ام، دوران دانشجویی با یک دوچرخه سراغ تدریس خصوصی میرفته». قلمچی سپس با تنی چند از دوستانش کار تدریس خصوصی را در آموزشگاهی با نام البرز پی میگیرد و رسما تبدیل میشود به یک معلم تدریس خصوصی.
کانون فرهنگی آموزش
سالهای بعد از جنگ است و مردم از نظر اقتصادی چندان وضعیت مناسبی ندارند… سال ۷۲ اتفاق مهم در تاریخ کنکور ایران رقم میخورد؛ یک حادثه شیرین کنکوری؛ اولین آزمون به شیوه قلمچی در زیرزمین دبستان آزادگان، خیابان بوستان چهارم در منطقه پاسداران تهران برگزار شد و نزدیک به ۶۰ نفر هم داوطلبانه آمدند و در آن شرکت کردند.
شبقره از آن روزها میگوید: «کاظم قلم چی با سرمایه زیر صفر و در واقع همان حقوق معلمی شروع کرد. ساختمان سیدخندان را اجاره کرد و برای گروه بسیار کمی از داوطلبان آزمون برگزار میکرد.
به گفته خودش غیر عادی به نظر میرسید بچه هایی که یک عمر از امتحان فراری بودند آن هم در روز جمعه بیایند و داوطلبانه امتحان بدهند». او متوجه شده بود چیزی حدود ۷۵ درصد بچه ها امکان استفاده از کلاسهای کنکور را ندارند و خودشان درس میخوانند؛ بنابراین احساس کرد بهترین حالت ممکن طراحی برنامه منظمی است که کمکشان کند تا به صورت خودآموز پیش بروند و در نوع خواندنشان نظم ایجاد کنند.
کتابهایی با نام قلمچی
آزمون ها تدوین شده اند و برنامه ریزی مدون هم در اختیار اعضاست. حالا نوبت به اطلاعاتی است که باید دانسته شود! سال ۷۴، ده عنوان کتاب با نزدیک به ۵ هزار تیراژ منتشر میشود. این کتابها سال به سال در رنگها و فرمهای مختلف تکثیر میشوند تا جایی که سال گذشته به هزار و ۳۶۲ عنوان کتاب در تیراژ کلی ۵ میلیون و ۲۲۹ هزار و ۵۰۰ عدد میرسد.
حالا دیگر پنج سالی میشود که میان ناشران کمک آموزشی از لحاظ تیراژ و عنوان، کتاب اول است و هرجا که قدم بگذاریم رنگهای مختلفش میان سایر کتابهای کنکور بیشتر به چشم میخورد و این یعنی پدرخواندگی واقعی در زمینه کنکور رنگ حقیقت به خود میگیرد.
اتفاقی به نام وقف!
همه باید درس بخوانند؛ حتی فقیرترها. پس «پیشنهادی بهشان میکنیم که نتوانند ردش کنند». این پدرخوانده برای اینکه همه بتوانند درس بخوانند، دو پیشنهاد اساسی دارد: اول اینکه دانش آموزانی که مشکل مالی دارند و سرپرستیشان به عهده مادرشان است، بورسیه میشوند تا رایگان درس بخوانند. دوم هم ساخت مدارس و کتابخانه است تا نه تنها بعد از خودش این مسیر ادامه پیدا کند بلکه طوری باشد که همه دانشآموزان نیازمند بتوانند ازآن بهرهمند شوند. به گفته او تا به حال ۳۰۰ نمایندگی کانون در سراسر کشور وقف شده. برای همین هم هست که پرونده قلمچی این روزها مثل بسیاری از وقفه ای دیگر روی بورس است!
نهایت یک پدر
آزمونها، کتابها، برنامه ها و از همه مهمتر تبلیغات به نهایت خود رسیده اند. دیگر نمیشود اسم کنکور را آورد و از بردن نامش طفره رفت. از اینجا به بعد برنامه ای که کاظم قلم چی برای آینده اش در نظر دارد، این است؛ به جایی برسد که اگر کسی نام او را بشنود، یاد آموزش به معنای کلی اش بیفتد. حالا دیگر او آرزو دارد به جایی برسد که دانشآموزان روش فکر کردن را بیاموزند و بتوانند برای خودشان برنامه ریزی کنند؛ فکر کردن به روش قلمچی حد نهایت چیزی است که یک پدرخوانده به آن میاندیشد.
دیدگاهتان را بنویسید