امین، امانت‌دار وقت شما...1403-09-03
اشتراک گذاری:

برای سردار مقاومت…

دیگر شما نیستید و غم نبودنتان برای ما هر روز تازه تر از روز گذشته است، ما آن قدر به بودنتان دلگرم بودیم که به نبودنتان فکر نکرده بودیم…
ذوالفقار سید علی؛داغ تو هیچگاه و هیچ زمان برای ما سرد نخواهد شد و این داغ تا ابد و تا نابودی استکبار هر روز زنده تر خواهد شد…
ولی سردار من خوشحالم که زیستن در روزگار شما را تجربه کرده ام به جای آنکه بخواهم شما را در لا به لای کتاب ها بشناسم مانند دیگر قهرمانان سرزمینم… ولی هر آنچه که تجربه کرده ام را می نویسم و در خاطر می سپارم تا روزی به فرزندان سرزمینم بگویم: روزگاری کودکی در روستایی در کرمان به دنیا آمد به نام قاسم که تا اخرین نفس هایش از این انقلاب و اسلام دفاع کرد و نگذاشت پای هیچ بیگانه ای به سرزمینمان باز شود و در این راه از هیچ چیزی کم نگذاشت و همیشه پیرو امر رهبری بود و هیچگاه از فرمان ولی فقیه خود سر باز نزد و همواره عاشق مردمان سرزمینش بود و لحظه ای از دفاع برای اسلام و مظلومیت دست بر نداشت و سرانجام او به دست شقی ترین آحاد بشر به شهادت رسید و جان خود را در این راه در کف دستش گرفت تا این راه ابدی شود و فریاد مظلومان جهان کاخ ظالمان را نابود کند. خواهم گفت آن کودک به بزرگ مردی تبدیل شد که تمام جهان تحسینش میکردند حتی دشمنانش ولی با همهٔ ابهت نظامی اش قلبی بسیار رئوف داشت و مقابل مردمان سرزمینش چون برادری بود که در کنار آنها بود و برای یتیمان چون پدری مهربان بود.
خواهم گفت روزی که او رفت ایران در غم فرو رفت و تمام جهان در ماتمش به اعتراض برخاستند و یک صدا نام او را صدا میزدند
خواهم گفت او شبیه اربابش اربا اربا شد و شبیه مادرش سوخت و شبیه علمدار دستش جدا شد و اینگونه با اربابش عشق بازی کرد… خواهم گفت او یار دیرین کاظمی و باکری و همدانی و همت و زین الدین و شیرودی و…بود که از آن غافله جامانده بود و بی تاب دوباره دیدن یارانش بود که در نهایت به آنها پیوست.
خواهم گفت او رفت تا راه قدس را باز کند و تل آویو و حیفا را از دست دشمنان نجات دهد.. خواهم گفت او رفت تا بگوید تا ظلم و مظلوم هست دفاع هست…

معصومه باقری فرمی ( م.ب.آفتاب)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *