امین، امانت‌دار وقت شما...1403-02-20

ایده های ارسالی کاربران

نمایش 1 - 11 از 11

وضعیت خیلی بد بود
تعداد سگ های پارک کم کم داشت با تعداد انسان ها برابری میکرد
کشف حجاب وجود معتادین روابط نامتعارف و ....
روز اول یک ملافه کوچیک وسط پارک پهن کردم و اول اذان شروع کردم به نماز خوندن.همه فکر میکردن دیوانه شدم
روز دوم ملافه رو بزرگتر کردم و به حاضرین اطرافم گفتم بیاین رو ملافه جاهست شما هم نمازتون رو بخونید شدیم ۳ نفر
روز سوم صدای اذان رو پخش کردم جمعیت بیشتری برای نماز اول وقت جمع شدند.
این اتفاق تلنگری شد که به فکر نماز جماعت بیفتم.
چند جا تماس گرفتم و بالاخره قول روز چهارم رو گرفتم
روز چهارم تو کل پارک راه رفتم و یکی به یکی اعلام کردم نماز برگزار میشه.جمعیت بیشتری اومدند..بعد از نماز از بچه ها پذیرایی شد
روز پنجم از در خونه تا تو پارک هرکسی رو دیدم گفتم نماز تشریف بیارین و خداوند از غیب امام جماعت فرستاد.
روز ششم کسبه و همسایه ها رو دعوت کردم و جمعیت حاضرین سیر صعودی گرفته بود.برای بچه ها جشن برگزار کردیم سرود خواندن و پذیرایی شدند
روز هفتم صوت های مهدوی از قبل از اذان پخش شد و بعد اذان و شروع نماز و مکبری کردن پسرم باعث شد جمعیت از روی فرش ها گذر کنند و روی زمین به امام جماعت اقتدا کنند.
روز هشتم افتاد شب جمعه.از آسمون سیستم بلند گو رسید امام جماعت رسید چای و قند و شربت و حلوا و خرما و بیسکوییت و ... رسید.
معجزه پشت معجزه.
به خودم اومدم دیدم یه موکت خیلی بزرگ آخر صف نماز گزارا پهن شده نفهمیدم از کجا اومد اما گفتن باشه واسه نمازجماعت.
خلاصه دعای کمیل برگزار شد.پذیرایی با برکت.اصلا تموم نمیشد انگار تهش به دریا وصل بود.بچه ها سرود خوندن نه یکی و دو تا نزدیک ۲۰ تا نوجوون.
در حال جمع کردن وسایل بودیم یه خانوم گفت اگه دعای ندبه برگزار میشه فردا عدسی به نیت شهیدم میارم دلشو نشکستیم با این که جمعیت رفته بودند گفتم بیارین ما میایم.
بالاخره صبح شد فقط چند نفری خبر داشتن اما ساعت ۶ مردم سر قرار همیشگی جمع شده بودن
خودشون فرش ها رو پهن کردن و دعا برگزار شد و بعد صرف صبحانه.
و حالا بعد ار ۸ شب
کلی فرش و موکت
امام جماعت ثابت
بچه ها و نوجوون ها جذب شدند
بنر ممنوعیت سگ گردانی از جانب شهرداری نصب شد
به ندرت سگ و کشف حجاب دیده میشود و در صورت مشاهده تذکر داده میشود
و انشاالله مراسم دعا عزاداری و جشن اعیاد خواهیم داشت.

تمام این اتفاقات از یک حس شروع شد
حس اینکه فضای پارک باید برای نوجوون ها امن باشه.وجود سگ معتادین و .... باعث نا امنی است

نمازها را درفضای باز برپا کنید تا نسل آینده از دیدن گناهان جامعه نا امید نشن.

نیت ، توکل بر خدا و سوره یاسین جاده صاف کن های مسیر هستن.
شما هم شروع کنید.

این است یکی از معانی :«إن تنصروا الله ینصرکم و یثبّث أقدامکم»

دوستان و همراهان عزیز
خواهران و برادر مؤمنم

بسم الله بگید و این حرکت رو با هماهنگی مساجد و امام جماعت محله تون در میادین شهر و پارک ها از همین هفته شروع کنید.
باید سنگرهای اجتماعی را از دست جماعت هرزه و هوسران پس بگیریم تا بتوانیم رنگ و بوی شهر را رنگ و بویی فاطمی و حسینی و شهدایی کرده و از قدم زدن مهدی فاطمه (عج) در شهرمون ابراز شرمندگی نکنیم.

«ولا تَهِنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان کنتم مؤمنین»
سستی نکنید و ناراحت نباشید چرا که شما بر همگان برترید اگر ایمان داشته باشید.

در همه گروهها پخش کنید تا این حرکت جهادی در کل کشور اجرا بشه.

تا مردم مؤمن اقدام نکنند و حرکت نکنند هیچ اتفاقی رقم نخواهد خورد و اگر مردم تکان خوردند مسئولین هم تکان می خورند.

اجرتون با شهدا

فرد گستاخی که شهامت شیطانی هنجارشکنی را درخود میبیند برای پاسخ گویی به هرگونه ارشاد مطمئنا پاسخ بی ادبانه درجواب از قبل آماده کرده
بنابرین فرد تذکردهنده به او باید با وضع ظاهری مناسب باشد، ازنظرپوشش و...
اگربا یک هدیه کوچک که دارای معنوی ارزشمندی باشد ابتدا با سلام سپس تقدیم هدیه اگراز نظمالی کم ارزش باشد مهم نیست، حرکت انجام شده قدرت تصمیم گیری رفتارغیرمتعارف راازمخاطب می‌گیرد
نحوه برخورداولیه .نحوه نگاه .نحوه رفتار اثرش مطمئاًخواهدگذاشت

سلام و عرض ادب
بنده اولین بار بحث امر به معروف رو توو دوره دانشجویی از نوجوونای محلمون شروع کردم، چون روحیه خیلی شاد و روابط اجتماعی خوبی دارم سعی میکردم با روی خیلی خووب و شاد نوجونارو ب سمت خودم بکشونم بعدش بتونم روشون تاثیر بذارم خووب بود اما چون مستمر نبود بدلایل درس و کار و ... خیلی اثرش مداوم نبود،ی تجربه دیگ ای ک توو سواحل دریا و شهرک توریستی نمک ابرود داشتم اینه ک باید تاجایی ک امکانش هست با روی گشاده و در کمال احترام بگیم جوری ک طرف وقتی با ی چهره شاد رو ب رو میشه اون دلسوزی بخودش رو متوجه بشه،همه اینا خیلی خوبه اما هستن کسایی هم ک قبول نمیکنن اشکال نداره توو ناخودآگاه ذهنشون میشینه ک کارش بده

امربه معروف و نهی از منکر وظیفه همه ی مردم یک جامعه هست ، بنده در مسیر راه بودم که به یک خودرو پلاک تهران مواجه شدم که دوتا خانم بدون روسری داشتن از طبیعت اطراف عکس میگرفتن ، ایستادم و به آنها گفتم خانم ها میشه با حجاب به زیبایی این طبیعت کمک کنید اونها با لبخند گفتن چشم و شال از داخل ماشین برداشتند و رو سرشون گذاشتن

با سلام تا اونجایی که امکانش هست برای امر به معروف برای بحث حجاب حتما زن به زن باید تذکر بده نه اینکه اصلا مردها چیزی نگن با این شرایط الان که دوره آخرالزمان هست باید یک جایی مردها هم تذکر بدن وقتی ده نفر به یک نفر بگن حجابت رو رعایت کن می تونه خیلی قوی تر عمل کنه تبلیغات برای حجاب درست و متعال و حجاب قرآنی یعنی چادر خیلی تاثیر داره فرهنگ سازی بحث آموزش و پرورش و مدارس و دانشگاه ها اصلا حجاب درست رو معرفی کنن بحث اثر روانی بحث انرژی های منفی که با بد حجابی به وجود میاد.

توی فروشگاه بودم دیدم یک خانمی که حجاب مانتوئی نسبتا کاملی داشت اما دختر نوجوانش با قد بسیار بلند و موهای فر پر پشت و بدون روسری وارد شد من بلافاصله رو به مادرشون کردم و گفتم مقدور هست دختر گلم حجابش رو رعایت کنه؟؟ و مادرش هم گفت بله چرا نمیشه و هم زمان دختر بی حجابش رو سریش رو گذاشت رو سرش.

باسلام تجربه ایی که در چندسالی که به عنوان مسئول امر به معروف کار می‌کردم اینه که اولا کار فرهنگی خیلی باید انجام بشه و ثانیا هر مسئولی از اداره خودش باید شروع به کار کنه و از کارکنان اداره خودشون شروع کنن
همچنین تو ادارات، خدمات به فرد بی حجاب داده نشه ولی با زبان خوش بهشون بگن حجابتون رو رعایت کنید تا ما هم بتونیم راحت تر بهتون خدمات بدیم

داخل فروشگاه خودم بودم که یک خانم بدون روسری وارد شد و در خواست کالایی رو کرد من هم زمان که دنبال کالای مورد نظر مشتری میگشتم بسیار محترمانه بهش گفتم خانم مقدور هست حجابتون رو داشته باشید ایشون با حالتی ناراحت و بالاجبار روسری شو گذاشت و گفت مگه حجابم چشه؟؟ من هم هی تند تند میگفتم خواهش میکنم بزرگواری میکنید لطف میکنید طرف در عین حال که کار مورد نظر من رو انجام داد گله هم میکرد اما چون لحن محترمانه من رو دید نتوانست از حیطه اجرایی خواسته من خارج بشه.

اولین بار تذکر را در دانشگاه دادم.
چشمم به یه خانم بدحجاب خورد و باید تذکر می دادم.
میترسیدم، آیه الکرسی خوندم. دعای فرج خوندم و در پایان با لطف خدا در حالی که هم جهت با او از کنارش میگذشتم و چشمم پایین بود با لحن خوبی گفتم:
ببخشید خانم، لطف کنید حجابتون رو درست کنید و رفتم
بسیار بسیار خوشحال شده بودم و خدا را شکر کردم.

یه شب رفته بودیم عروسی یکی از دوستان همسرم، وارد مجلس که شدیم دیدیم ای دل غافل اینجا چه خبره!
ما قبل از عروسی یک درصد هم فکر نمی کردیم با چنین وضعی روبرو بشیم( چون خانواده ی موجهی بودن و اصلا چنین انتظاری نداشتیم )
وضعی بود که قابل گفتن نیست.

خلاصه بعد از کلی خون دل خوردن و حرص زدن یه فکری به سرم زد. گوشی رو برداشتم و به دختر عموم پیام دادم که چی کار کنم؟ اون بهم گفت که بهتره آخر مجلس یه برگه ای بنویسم و به عروس بدم.

من هم دنبال کاغذ به هر دری زدم گیر نیاوردم.آخرسر یک دستمال کاغذی از سر میز برداشتم و برای عروس خانم نوشتم : ( عروسیتون مبارک باشه، ان شاءالله خوشبخت بشید ولی ای کاش توی بهترین شب زندگیتون دل بهترین آدم روی زمین امام زمان رو هم به دست میاوردید نه اینکه با گناه به قلبش تیر بزنید ) و آخر مجلس رفتم دیدم موقعیت مناسبه وعروس و داماد کنار هم ایستادن بعد ازتبریک گفتن نامه رو دادم دست عروس خانم و بهش گفتم: این برای شماست لطفا بخونیدش و بعد اومدم

تو تابستون پارسال با اون گرمای خفه کننده اش تو اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی انتهای اتوبوس دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودش رو باد میزد با افسوس گفت: توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس…تو گرمت نمیشه بچه؟
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده می شدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت: چرا گرممه…
ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره …
دختر کوچولو پیاده شد…